مولودی ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)
جمادى غرق شادى بود آنشب
بشارت را منادى بود آنشب
خدا را شهر مکه ، شهر قرآن
به تایید قضا شد نور باران
حرم سر تا قدم شور و شعف بود
شکوه راز خلقت را هدف بود
منا و مروه اذینى دگر داشت
خم گیسوى شب چینى دگر داشت
کمان رکن را تیرى دگر بود
صفا را سعى و تکبیرى دگر بود
مقام از بى مقامى داد مى زد
شرر بر کاخ استبداد مى زد
شفق ، شعر طلوع فجر مى خواند
حدیث ایه هاى قدر میخواند
فلق معراج شب را ساز مى کرد
گره از کار رجعت باز میکرد
سحر سوداگر شور و طرب بود
طرب چشم انتظار مرگ شب بود
قمر گیسوى خود را تاب میداد
قضا لوح قدر را اب میداد
سپیده اخم خود را باز میکرد
افق را سینه چاک ناز مى کرد
موذن دم بدم تکبیر میگفت
به ما از ایه تطهیر میگفت
غلم بر قاف شب کوبید خورشید
مى از جام فلق نوشید خورشید
زمین ابستن نص علق بود
زمان ائینه دار لطف حق بود
وجود واجب استاد هستى
تجلى کرد در ابعاد هستى
خدیجه تا زهستى نیست گردید
ز هستى نمره او بیست گردید
به روز بیست از ماه جمادى
ندا برخاست از ناى منادى
خدیجه ثروت خود را فدا کرد
فنا شد و ز فناکسب بقا کرد
ز کارش موشکافى کرد خالق
گذشتش را تلافى کرد خالق
در رحمت به رویش نیز واکرد
به او زهراى اطهر را عطا کرد
طریقت را دلیل راه آمد
حقیقت را تجلیگاه آمد
شریعت صورت و معناست زهرا
حقیقت قطره و دریاست زهرا
چه زهرائى که هستى هست . مستش
کلید هستى عالم بدستش
چه زهرائى ، على را پاک همسر
که مادر هست بر شبیر و شبر
پدر او را نه ختم مرسلین است
که او بر خاتم خاتم نگین است
خدا را شاهکار خلقت آمد
که بر اسرار هستى علت آمد
شکوفا شد به امر وحى سرمد
گل بى خار گلزار محمد
به مدح او قلم درمانده گردد
به وصفش واژه ها شرمنده گردد
ورا ذرات عالم مى شناسند
زادم تا به خاتم مى شناسند
نه تنها دم زند ادم ز وصفش
زند دم خالق اعظم ز وصفش
شکوه رمز یا زهراست زهرا
قرار نوح در دریاست زهرا
به زهرا تا توسل کرد آتش
به ابراهیم حق شد سرد آتش
چه نامش برد موسى ، موسوى شد
کلیم حق ز فیض معنوى شد
مسیحازد چو بر دامان او دست
گسست از فرش دل ، در عرش بنشست
بلى صدیقه کبرى است زهرا
قرار کل ما فیهاست ، زهرا
شفاعت در جزا پابست زهراست
نجات ما همه در دست زهراست
مقام و منزلت زن
رسول اکرم صلى الله علیه و آله : «حُبِّبَ إلىَّ مِنَ الدُّنیا ثَلاثٌ النِّساءُ وَ الطّیبُ وَ قُرَّةُ عَینى فى الصَّلاةِ» ؛.(بحارالأنوار، ج 73، ص 141، ح 8)
جایگاه زنان در جاهلیت
یکى از سیره هاى مهم رسول خدا صلى الله علیه و آله که به عمل نزدیک تر است و بیشتر مورد ابتلاست، محبت و احترام به خانم هاست. من گمان نمى کنم کسى در عالم مانند پیامبر خدا به خانم ها محبت مى ورزیده و به آن ها احترام مى کرده است.
شما تاریخ را نگاه کنید، چه ظلم ها و اجحاف هایى که به دخترها و همسرها و مادرها و خانم ها شده است! چقدر از بانوان به عنوان برده استفاده شده است! اى کاش به همین اکتفا مى شد! آیا مى توان تصور کرد که پدرى طفل معصوم خودش را زنده زنده در قبر بگذارد! اگر این مطالب در قرآن نبود، مى گفتیم شاید افسانه و ساختگى باشد، شاید مبالغه و گزافه گویى باشد، ولى چه کنیم که در قرآن آمده است!
شما ببینید پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله این سیره را در چه زمانى پیاده مى کردند! در زمانى که بیشترین ظلم به دخترها و خانم ها مى شد. در زمانى که به فرموده قرآن:
«وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَبِهِ اَیُمْسِکُهُ عَلى هَوْنٍ اَمْ یَدُسُّهُ فِى التُّرابِ اَلا ساءَ ما یَحْکُمونَ»؛[2]هرگاه به یکى از آن ها بشارت دهند که دختر نصیب تو شده است، صورتش (از فرط ناراحتى)سیاه مى شود و به شدت خشمگین مى گردد. به خاطر بشارت بدى که به او داده شده است، از قوم و قبیله خود متوارى مى گردد (و نمى داند که) آیا او را با قبول ننگ نگه دارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم مى کنند!
در جزیرة العرب، در زمان جاهلیت، فضا این طور بود که یک جمعى نشسته بودند.یک نفرى مى آمد و به کسى مى گفت: خانم شما زاییده است. مى پرسید: چه زاییده است؟ مى گفت: دختر. بنا به فرموده قرآن با شنیدن این خبر صورتش سیاه مى شد و از شدت ناراحتى دختردار شدن، رنگش مى پرید. از مجلس مردها جدا مى شد و در گوشه اى مى خزید. گویى این بدترین خبر زندگى اوست. بعد فکر مى کرد که چه خاکى باید بر سرش کند. مى گفت دو راه دارم: یا این که دخترم را با خفت و خوارى نگه دارم و بزرگش کنم و یا این که با دست خودم زنده زنده در قبر بگذارمش. واقعاً گفتنش هم سخت است!
الآن در بعضى از جوامع این گونه است. شاید در ایران ما هم باشد. وقتى مى گویند: فرزند پسر است، هورا مى کشند و شادى مى کنند. اما اگر دختر باشد، لب و لوچه شان آویزان و غمگین مى شوند. متأسفانه این افکار و اعتقادات جاهلیت در بعضى از خانواده ها وجود دارد.
امام سجاد علیه السلام هر وقت فرزنددار مى شدند، نمى پرسیدند دختر است یا پسر. مثل ما حساسیت به خرج نمى دادند. مى فرمودند: آیا سالم است؟ اگر سالم بود، خدا را شکر مى کردند.[3]
در تاریخ آمده است : چند نفر به محضر پیامبر خدا آمدند و گفتند: ما از این کارها کرده ایم. یکى از آن ها هم خلیفه دوم بوده است. از اول هم خشن بوده است. ابن ابى الحدید معتزلى مى گوید: من نمى دانم چه سرّى است که طرفداران حضرت امیر علیه السلام اهل محبت و عاطفه و احساس هستند، ولى طرفداران خلیفه دوم خشن اند. شما الآن هم که به مدینه مى روید، در اطراف قبر پیامبر صلى الله علیه و آله ، خشونت آن ها را مشاهده مى کنید.
اما امیرالمؤمنین علیه السلام به قاتل خودش، ابن ملجم هم ترحم مى کند؛ چون اسیر است. ما او را لعن مى کنیم. به قول عوام خدا جاى حق نشسته است، حسابشان را مى رسد، اما؛ «چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا»
ابن ملجم اشقى الاخرین بود. وقتى اسیر شد، امام حسن علیه السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: این کسى است که پشت ما را شکسته است. حضرت فرمود: فرزندم، ما خانواده رحمت و مغفرت هستیم. نمى بینى که چشمانش چطور در حدقه مى گردد و وحشت زده است!فرمود: نگاه کن، این قابل ترحم است![4] اگر کسى دلش به رحم آمد، خیلى به خودش ایراد نگیرد. خیلى عجیب است! البته خدا، کار خودش را مى کند. خدا یک وظیفه دارد، ما هم یک وظیفه.
اما مقام زن در اسلام :
جهت مطالعه بیشتر به ادامه مطلب مراجعه نمائید.
معاونت سلامت مرکز خدمات حوزههای علمیه، مسابقه مجازی سلامت را با موضوع «آشنایی با طب سنتی» برای طلاب و روحانیان محترم و خانواده ایشان برگزار میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیته الاطیبین و الأنجبین سیما بقیت الله فی العالمین بِهم نَتولّیٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلی الله».
مقدم شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان نظامی و انتظامی و برادران و خواهران قرآنی و ایمان را گرامی میداریم. ایام سوگ و شهادت و رحلت صدیقه کبری(صلوات الله و سلامه علیها) را به پیشگاه ولیّ عصر و عموم علاقهمندان به قرآن و عترت تسلیت عرض میکنیم. ایام پربرکت فجر امسال را که فجر فاطمی نام گرفته است گرامی میداریم و روح مطهّر امام راحل و شهدا را با انبیای الهی محشور میدانیم و به همه شما پیروان قرآن و عترت دعا میکنیم که آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت شما و سایر برادران و خواهران اسلامی است مرحمت کند.
بحثهای روز پنجشنبه شرح نهج البلاغه بود که در طی این سی سال تا به آن کلمات پایانی آن حضرت رسیدیم. اما امروز به مناسبت شهادت صدیقه کبری(سلام الله علیها) مقداری از خطبه فدکیه آن حضرت را مطرح میکنیم. این خطبه نورانی فدک شایسته است که در حوزهها و دانشگاهها ماده درسی قرار بگیرد که روی آن کار بشود و شرح بشود و بهترین شرح را انتخاب بکنند و نخبگان در این رشته هم آرا و نظرات خود را ارائه کنند.
وجود مبارک بیبی(سلام الله علیها) بعد از غصب فدک وقتی وارد مسجد شدند آن خطبه نورانی را ارائه کردند، این خطبه یک بخش علمی عمیق دارد که آن چند سطر اوّل است؛ بعد مصارف توحید را تشریح میکند اوصاف الهی را تبیین میکند، بعد وحی و نبوت را و بعد عظمت قرآن کریم را و رهآورد قرآن کریم را اینها را بازگو میکند؛ بعد نتیجه انقلاب اسلامی که به وسیله پدر بزرگوارش(سلام الله علیه و علی اهل بیته) صورت پذیرفت شرح میدهد؛ بعد جریان فدک را مطرح میکنند هم خلیفه وقت را استیضاح میکنند هم از مردم مهاجر و انصار گِله میکند هم زنها که اخیراً به محضر ایشان رفتند با آنها سخنانی دارند و هم گفتمانی با وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیهما) دارند. این خطبه از بابرکتترین و ذخیرهمندترین معارف دینی ماست.
در آغاز این خطبه یک بیان نورانی دارد که شرح آن به طور اجمال قبلاً گذشت و آن اشکال این است که از دیرزمان ثنویها و غیر ثنویها و مادیین داشتند هم وثنی، هم ثنوی و مادی که به هر حال اگر خدایی هست و خالقی هست جهان را از چه چیزی خلق کرد. اگر جهان را از «من شیء» خلق کرد، پس معلوم میشود قبلاً اشیایی بود و احتیاجی به خدا نداشت و خدا این اشیا را جمع کرد و از اینها آسمان و زمین و انسان و غیر انسان ساخت و اگر «من لا شیء» خلق کرد، «لا شیء» که عدم است نمیشود عدم را جمع کرد و با آن آسمان ساخت زمین ساخت. شیء هم که از دو طرف نقیض بیرون نیست؛ یا شیء است یا «لا شیء». از شیء محال است از «لا شیء» محال است پس خلقت محال است!
برای مطالعه بقیه متن، به ادامه مطلب مراجعه نمائید.