متن درس اخلاق آیت الله جوادی آملی در تاریخ 1397/11/18
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیته الاطیبین و الأنجبین سیما بقیت الله فی العالمین بِهم نَتولّیٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلی الله».
مقدم شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان نظامی و انتظامی و برادران و خواهران قرآنی و ایمان را گرامی میداریم. ایام سوگ و شهادت و رحلت صدیقه کبری(صلوات الله و سلامه علیها) را به پیشگاه ولیّ عصر و عموم علاقهمندان به قرآن و عترت تسلیت عرض میکنیم. ایام پربرکت فجر امسال را که فجر فاطمی نام گرفته است گرامی میداریم و روح مطهّر امام راحل و شهدا را با انبیای الهی محشور میدانیم و به همه شما پیروان قرآن و عترت دعا میکنیم که آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت شما و سایر برادران و خواهران اسلامی است مرحمت کند.
بحثهای روز پنجشنبه شرح نهج البلاغه بود که در طی این سی سال تا به آن کلمات پایانی آن حضرت رسیدیم. اما امروز به مناسبت شهادت صدیقه کبری(سلام الله علیها) مقداری از خطبه فدکیه آن حضرت را مطرح میکنیم. این خطبه نورانی فدک شایسته است که در حوزهها و دانشگاهها ماده درسی قرار بگیرد که روی آن کار بشود و شرح بشود و بهترین شرح را انتخاب بکنند و نخبگان در این رشته هم آرا و نظرات خود را ارائه کنند.
وجود مبارک بیبی(سلام الله علیها) بعد از غصب فدک وقتی وارد مسجد شدند آن خطبه نورانی را ارائه کردند، این خطبه یک بخش علمی عمیق دارد که آن چند سطر اوّل است؛ بعد مصارف توحید را تشریح میکند اوصاف الهی را تبیین میکند، بعد وحی و نبوت را و بعد عظمت قرآن کریم را و رهآورد قرآن کریم را اینها را بازگو میکند؛ بعد نتیجه انقلاب اسلامی که به وسیله پدر بزرگوارش(سلام الله علیه و علی اهل بیته) صورت پذیرفت شرح میدهد؛ بعد جریان فدک را مطرح میکنند هم خلیفه وقت را استیضاح میکنند هم از مردم مهاجر و انصار گِله میکند هم زنها که اخیراً به محضر ایشان رفتند با آنها سخنانی دارند و هم گفتمانی با وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیهما) دارند. این خطبه از بابرکتترین و ذخیرهمندترین معارف دینی ماست.
در آغاز این خطبه یک بیان نورانی دارد که شرح آن به طور اجمال قبلاً گذشت و آن اشکال این است که از دیرزمان ثنویها و غیر ثنویها و مادیین داشتند هم وثنی، هم ثنوی و مادی که به هر حال اگر خدایی هست و خالقی هست جهان را از چه چیزی خلق کرد. اگر جهان را از «من شیء» خلق کرد، پس معلوم میشود قبلاً اشیایی بود و احتیاجی به خدا نداشت و خدا این اشیا را جمع کرد و از اینها آسمان و زمین و انسان و غیر انسان ساخت و اگر «من لا شیء» خلق کرد، «لا شیء» که عدم است نمیشود عدم را جمع کرد و با آن آسمان ساخت زمین ساخت. شیء هم که از دو طرف نقیض بیرون نیست؛ یا شیء است یا «لا شیء». از شیء محال است از «لا شیء» محال است پس خلقت محال است!
برای مطالعه بقیه متن، به ادامه مطلب مراجعه نمائید.
این شبهه از دیرزمان بود. ما بیش از دو طرف نقیض که نداریم؛ یا «خلق الأشیاء من شیء» که محال است. یا «خلق الأشیاء من لا شیء» که آن هم محال است. این شبهه از دیرزمان بود. در خطبه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که مردم را برای بار دوم به جبهه صفین فرا خوانده بود، آنجا سخنی است که این شبهه را جواب میدهد؛ ولی 25 سال قبل از ایراد آن خطبه، وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به این شبهه پاسخ داد. در آغاز این خطبه آمده است که خدای سبحان «خلق الأشیاء لا من شیء»؛ یک تحلیل فلسفی کردند اوّلاً، بعد خلقت را تبیین کردند ثانیاً. فرمودند شما گفتید اگر خدا عالم را «من شیء» خلق بکند پس معلوم میشود قبلاً ماده بود. بخواهد از «من لا شیء» خلق بکند «لا شیء» که عدم است و نمیشود از عدم چیزی ساخت. حضرت میفرماید نقیض «من شیء»، «من لا شیء» نیست، نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است نه «من لا شیء». اگر «من لا شیء» باشد که هر دو موجبه میشود. «نقیض شیء رفع أو مرفوع»، نقیض «کلّ شیء» سلب اوست. نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است، نه «من لا شیء». لذا فرمود «خلق الاشیاء لا من شیء»؛ یعنی جهان مُبدَع است نو است تازه است، «بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا»؛ بدون نمونه بدون الگو. نه مادهای بود که اینها را جمع کند صورتبخشی کند، نه موجودی بود که براساس اینکه آن الگو قرار گرفته است چیزی بیافریند. مُبدع است یعنی بیماده است، بینمونه است، بیالگو است بیچارچوب است، خود چارچوب آفرید، ماده آفرید صورت آفرید، جهان آفرید. «خلق الاشیاء لا من شیء»، دو تا کار کرد: یکی اینکه آن بحث فلسفی عمیق را که نقیض «من شیء»، «من لا شیء» نیست؛ نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است؛ و گرنه هر دو موجبه میشود. دوم اینکه خلقت نمونهای ندارد نه تنها مادهای نبود که این مواد را جمع کند به آن صورت ببخشد، بلکه الگو و نقشهای هم نبود که برابر آن الگو و نقشه عالم بسازد. نقشهاش مُبدَع و ابتکاری است، منقوش آن هم مُبدع و ابتکاری است «خلق الأشیاء لا من شیء» این بحثهای عمیق فلسفی در خطبه چند سطری آن حضرت است.
بعد وارد مسئله توحید میشود معارف را بیان میکند بعد برمیگردد به مسئله نبوت، بعد جریان قرآن را حقیقت قرآن را که وحی الهی است، مصون از آسیب درون و بیرون است، نه نسخپذیر است نه بطلانپذیر است نه تحریفپذیر است و سایر شبهات را هم رفع میکنند. بعد وقتی که نوبت به خودش رسید وارد بحث فدک شد؛ آنگاه این جملههای نورانی را فرمود که بخشی از آنها را ما اینجا به عرض شما میرسانیم که وجود مبارک حضرت خودش را چگونه معرفی میکند که من چه کسی هستم و اوصاف من چیست و حرف من چیست!
وقتی وارد شد به این بخش اخیر، فرمود: مردم! من فاطمه هستم. این یعنی چه؟ فرمود: «ثُمَّ قَالَتْ أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ»؛ من فاطمه هستم خودش را معرفی کرد؛ مثل اینکه وجود مبارک ابی عبدالله روز عاشورا خودش را معرفی کرد که «أنا حسین بن علی»، من پسر پیغمبر هستم.[1]حضرت فرمود این همه فضایلی که پیغمبر درباره فاطمه گفت و همه شما شنیدید فاطمه من هستم. اگر شنیدید پیغمبر فرمود فاطمه بضعه من است من هستم؛ رضای او رضای من است من هستم! غضب او غضب من است من هستم! «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»[2] من هستم! «أنا فاطمه»؛ مردم! فاطمه من هستم. شما هم که مرا میشناسید. چه اینکه وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) در سخنرانیهای رسمی فرمود: «أَنَا رَسُولُ اللَّه»؛[3] شما همه فضایل و اوصافی که برای پیغمبر شنیدید من هستم. شما شنیدید که فاطمه صدیقه است عابده است زاهده است «خیر نساء العالمین» است من هستم. «أنا فاطمة». همه میدانستند که وجود مبارک حضرت نامش فاطمه است دختر پیغمبر است! فرمود آن همه فضایلی که از پدرم شنیدید من هستم؛ «أنا فاطمه» پدر من پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) است. «أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْواً وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً»؛ این چهار مطلب را همه شما گوش بدهید حرف اوّل و آخر من این است: نه در گفتار من قصور و تقصیر است، این دو؛ نه در رفتار من قصور و تقصیر است، این چهار؛ هر چه میگویم معصومانه میگویم، هیچ اشتباه نمیکنم. کیست که چنین حرفی بتواند بزند که من اشتباه نمیکنم؟! ممکن است کسی بگوید من عمداً خلاف نمیگویم؛ اما کسی جلوی نسیان را نمیتواند بگیرد. نسیان بر انسان مسلط میشود. فرمود حرف من نسیان نیست، عصیان نیست، قصور نیست، تقصیر نیست، گفتار من این است، رفتار من این است، اوّل و آخر حرف من این است. «أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْواً»؛ یعنی اوّل و آخر حرف من این است. نه حرفی میزنم که قصور و تقصیر در آن باشد، نه کاری انجام میدهم که قصور و تقصیر در آن باشد. این به معنی عصمت است. «﴿لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾[4]»؛ این بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» را خواند. فرمود: پدرم آمد، خدا دو اسم از اسمای حُسنای خود را در قرآن برای پدرم که مظهر اوست و خلیفه اوست قرار داد. خدا رئوف و رحیم است، همین دو اسم را خدا در پایان سوره «توبه» در وصف پدرم قرار داد، فرمود این پیغمبر از جان شما برخوردار است، آنچه برای شما دشوار است برای آن حضرت خیلی سنگین است رنج شما برای آن حضرت رنجآور است، آسیب شما برای آن حضرت آسیبآور است. حریص به مهر و محبت و رشد و صفا و وفای شماست: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» اینها از اوصاف فعلی خداست، یک؛ خلیفه الهی میتواند مظهر این اوصاف فعلی خدا بشود، دو؛ لذا قرآن وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) را رئوف رحیم میداند، برای اینکه مظهر خدایی است که «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ». این بیانات نورانی را فرمود.
بعد فرمود: «فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی»؛ اگر پیامبر را هم بررسی کنید میبینید که پدر من است. پس من فاطمه هستم که عظمت مرا همه شما شنیدید پیامبر هم که بررسی کنید پدر من است من دختر آن پیامبر هستم، نه هیچ زنی هیچ کسی از شماها نمیتواند چنین ادعایی داشته باشد که به پیغمبر مربوط است و این پیامبر برادر پسرعموی من علی بن ابیطالب است که عقد اخوّت بین این دو ذات مقدس خوانده شد، نه رجال شما. «وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إِلَیْهِ»؛ نسبت به او بهترین و برجستهترین نسبت خواهد بود. «فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِالنِّذَارَةِ مَائِلًا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکِینَ ضَارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ دَاعِیاً إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ یجف [یَجُذُّ] الْأَصْنَامَ وَ یَنْکُثُ الْهَامَ حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ حَتَّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ»؛ فرمود با حکمت دعوت کرد با موعظه دعوت کرد، با استدلال و مهاجه دعوت کرد، آنها که پذیرفتند پذیرفتند قبول کردند. آنها که نکول کردند اعراض کردند قیام کردند شمشیر به دست گرفتند همه آنها را سرکوب کرده است تا راه را برای پیروان حق تعدیل و صاف کند و طوری که «نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَّیَاطِینِ وَ طَاحَ وَشِیظُ النِّفَاقِ وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ»؛ تا شما تفوه کردید، «فُه و فاه»؛ یعنی دهن. «تفوّه» یعنی به زبان آوردن. «فُهْتُمْ»؛ یعنی «تَکَلَّمتُم»؛ به زبان آوردید توحید را به زبان آوردید شرک را سرکوب کردید. «وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ»؛ یعنی توحید، یعنی «لا اله الا الله» را فهمیده و گفتید «فِی نَفَرٍ مِنَ الْبِیضِ الْخِمَاصِ وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»؛ شما در لبه آتش بودید. این نهرهای بزرگ که میآید بسیاری از این دو طرف این نهر را آب میبرد. آن بالایش یک چند سانتی زمین میماند که زیرش خالی است، این را میگویند «شفا جُرُف». آن قسمت را میگویند «آب بُرد» که اگر کسی روی آن بخش از زمین پا بگذارد یقیناً میافتد، برای اینکه زیرش خالی است. فرمود زیر پایتان خالی بود مستقیماً به عذاب و آتش میرفتید پدرم آمد همه شما را نجات داد. زیر پایتان را محکم کرد، شما را از آن منطقه خطرخیز دور داشت. شما ﴿عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾[5] بودید، بحث بهداشت نداشتید امنیت نداشتید همینهایی بودند که «یذوقون الکلاب و یقتلون الأولاد»؛ در شرح حال این اعراب جاهلی بود که اینها در بیابان زندگی میکردند دامدار بودند رمهدار بودند، در خشکسالیها این سگها را روزی میدادند که دامهای آنها را حفظ بکنند، ولی بچهها را میکشتند چه دختر چه پسر! میگفتند بچه که رمه ما را حفظ نمیکند، این سگ است که رمه ما را حفظ میکند. اینها «یغذوا الکلاب و یقتل الأولاد»؛[6] کارشان این بود، جاهلیت همین است. فرمود ما به این رمه احتیاج داریم و رمه را همین سگ حفظ میکند؛ بچه چه کاری برای ما میکند. این در قسمتهای بیانات نورانی حضرت امیر هم هست که شما این کاره بودید در این وضع زندگی میکردید از این جاهلیت جهلا به برکت هدایت پدرم بیرون آمدید.
«وَ نَهْزَةَ الطَّامِعِ وَ قَبْسَةَ الْعَجْلَانِ وَ مَوْطِئَ الْأَقْدَامِ تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ وَ تَقْتَاتُونَ الْقِدَّ أَذِلَّةً خَاسِئِینَ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ»؛ شما از هر طرفی در خطر بودید امنیت نداشتید؛ برای اینکه شرق شما امپراطوری ایران بود، غرب شما امپراطوری روم بود، شما یک حیاط خلوتی بودید بین این دو قطب سیاستمدار خاورمیانه آن روز، کسی برای شما حساب باز نمیکرد. الآن آمدید هر دو قطب را رام کردید. هم ایران مسلمان شد هم آن روم پذیرفت. شما یادتان نرود که نه ایران برای شما حساب باز میکرد نه روم. شما نه صنعت داشتید نه تجارت داشتید نه دامداری داشتید نه کشاورزی داشتید، چیزی نداشتید؛ فقط میترسیدید که آنها شما را زیر پا لِه کنند. پدرم آمد شما را عزت بخشید رفاه بخشید عظمت بخشید اعتلا بخشید. توانستید هر دو قطب خاورمیانه را رام کنید.
فرمود: این کارها را پدرم برای شما کرد و شما «تَقْتَاتُونَ الْقِدَّ أَذِلَّةً خَاسِئِینَ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ فَأَنْقَذَکُمُ اللَّهُ»؛ به وسیله پدرم خدا شما را نجات داد «بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی وَ بَعْدَ أَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ»؛ با آن دشواریهایی که پدرم روبهرو شد شما را نجات داد. «وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْکِتَابِ»؛ از هر سو اسلام آسیب میدید؛ هم از مشرکان هم از ملحدان و هم از یهودیان، چه در مدینه چه در خارج مدینه، در خود مکه کم بودند، ولی در مدینه یهودیها بودند قدرت داشتند ثروت در اختیار آنها بود، قلعه داشتند کاخنشین بودند و این مسلمانها کوخنشین بودند. در سوره مبارکه «فتح» که دارد: ﴿هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾،[7] اینها کسانی بودند که در قلعه زندگی میکردند. حضرت فرمود: شما این قلعهنشین را، این کاخنشین را کوخنشین کردید و خدا این کوخنشین را پیروز کرد. در سوره «احزاب» دارد: ﴿مِن صَیَاصِیهِمْ﴾؛[8] یعنی از قلعههای بزرگ اینها را پیاده کردند. این قلعه خیبر که علی بن ابیطالب فتح کرد، نشان میدهد که اینها در این دژها و قلعهها زندگی میکردند. شما در کوخهای ویران زندگی میکردید. این دشمنهای داخلی و آن دشمنان خارجی علیه اسلام و مسلمین همه صف بسته بودند و پدرم همه اینها را تحمل کرد و همه اینها را رام کرد و کسی که در همه این صحنهها با پدرم بود علی بن ابیطالب بود.
فرمود این کارها را انجام دادند «کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطَانِ أَوْ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا فَلَا یَنْکَفِئ حَتَّی یَطَأَ جَنَاحَهَا بِأَخْمَصِهِ وَ یُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِهِ مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اللَّهِ مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ مُشَمِّراً نَاصِحاً مُجِدّاً کَادِحاً»؛ همه اینها را در وصف علی بن ابیطالب میگوید. که پدرم به برکت این پسرعموی خود یعنی همسرم، این مشکلات را حل کرد. «وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ وَادِعُونَ فَاکِهُونَ آمِنُونَ تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ»؛ منتظر بودید که چه وقت اسلام شکست میخورد! برخیها آن طور که در سوره مبارکه «مائده» است میآمدند میگفتند که ما چرا ارتباط خودمان را با بیگانهها قطع کنیم؟ شاید روزی آنها برگشتند. در این آیه سوره «مائده» فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾؛[9] فرمود یک عدهای هستند ارتباطشان را با بیگانه حفظ میکنند میگویند شاید اسلام شکست بخورد آنها دوباره برگردند، ما چرا ارتباطمان را قطع بکنیم؟ فرمود اینها مریض هستند، بگو اگر ذات اقدس الهی بساط شما و آنها را بخواهد برچیند چه چیزی مانع میشود؟ بعد شما ناچار شرمنده خواهید بود: ﴿فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾، اینها بودند. عصاره آن بحثهای قرآنی را وجود مبارک فاطمه(سلام الله علیها) در این بخش خطبه دارند ذکر میکنند.
«وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ وَادِعُونَ فَاکِهُونَ آمِنُونَ تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ»؛ فکر میکردید که شاید این انقلاب ما شکست بخورد آنها دوباره برگردند چنین فرصتی را تفکر میکردید. «تَتَوَکَّفُونَ الْأَخْبَارَ وَ تَنْکِصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتَالِ»؛ این بخش، بخش دیگری از بیانات آن حضرت است درباره معرفی خود. بعد برمیگردد با خلیفه محاجّه میکند درباره فدک. حقّ مسلّم من بود، نحله بود، اگر نحله را قبول ندارید ارث بود و مانند آن.[10]
وجود مبارک حضرت امیر میفرماید من منتظر بودم که شما بیایید، با حضرت یک گلهای دارد که آن برای خود حضرت خیلی رنجآور است. حضرت هم در بخشهای دیگری که در نهج البلاغه است، فرمود بنا نیست که ما با علم غیب کار بکنیم؛ ولی اگر عموی من حمزه سید الشهداء و برادرم جعفر طیار بود دست مرا نمیبستند. من که سقیفه را امضا نمیکردم. یک عموی من مانده بود عباس «حَدِیثِی عَهْدٍ بِالْإِسْلَام» است و یکی هم عقیل بود که از این برادرم عقیل کاری ساخته نیست. آن برادرم جعفر طیار از او کاری ساخته بود، از عقیل کاری ساخته نبود. نه این برادر میتوانست مشکل مرا حل کند یاور من باشد، نه آن عمو. اگر آن عموی من حمزه سید الشهداء بود و این برادرم جعفر طیار بود من که سقیفه را امضا نمیکردم. این بیان را حضرت صریحاً در نهج البلاغه دارد؛ یعنی در این کتاب شریف تمام نهج البلاغه آمده است.[11] فرمود من همان علی هستم؛ البته بنا نیست که اینها به علم غیب و قدرت غیبی عمل بکنند، ولی بنا بر زورآزمایی و جنگآوری است. فرمود من همان علی میدان نبرد هستم؛ اما الآن وضع این طور شد و خیلی هم متأثر شد و خیلی هم متأثرانه وجود مبارک صدیقه کبری را رام کرد.
بعد زنهای مدینه آمدند خدمت حضرت، حضرت فرمود من از دنیای شما بیزار هستم از شوهران شما بیزار هستم از شما بیزار هستم دین را، قرآن را، عترت را، سفارش پیغمبر را، همه چیز را شما تنها گذاشتید.
بعد دوران بیماری آن حضرت رسید. حالا چگونه حضرت از مسجد آمده؟ آن دومی چه وقت با حضرت برخورد کرده؟ گفتند چرا این حسن زیاد گریه میکند؟ حسین گریه میکند، زینب گریه میکند، اما چرا حسن زیاد گریه میکند؟ فرمود در آن کوچه تنها حسن بود نزد من که سیلی خوردم! حسن را نمیشود آرام کرد کسی با من نبود فقط این حسن بود. این هر وقت یادش است که من سیلی خوردم! اینکه میبینید بچههای دیگر این قدر شیون نمیکنند برای اینکه در آن کوچه نبودند وضع مرا ببینند! حالا جریان در و دیوار گفت: «سل صدرها خزانة الأسرار» از میخ دَر بپرس، آن صحنهای بود که همه باخبر بودند.
بعد یک وصیت شفهی و قولی دارد، یک وصیت کتبی دارد. تمام این بیاناتی را که به امیرالمؤمنین فرمود؛ یک وصیتنامه کتبی هم حضرت فرمود وقتی که رحلت کرد زیر بالشت او دید که یک مرقومهای هست. بعد آن را مطالعه کرد، دید باز همان حرفهایی که زبانی فرمود همان حرفها را نوشت؛ یا علی شب غسل بده! شب کفن کن! شب دفن کن! راضی نیستم آنهایی که آسیبی به دین رساندند در مراسم من شرکت کنند. این وصیت آن حضرت بود. این را هم گفت و هم نوشت. وقتی به آن وضع رسید فرشتهها صدا دادند یا علی! حسنین را از روی سینه مادر بردار! اینها که آمدند آنجا وجود مبارک صدیقه کبری اینها را روی دامن خود، روی سینه خود اینها را گرفته؛ حالا آن یک هفته قبل آب گرم کرده، لباس اینها را بشوید، موی زینب را شانه کند؛ اینها کاری است که به هر حال مادر نسبت به دخترانش دارد؛ اما وقتی که این دو بزرگوار حسنین(سلام الله علیهما) روی سینه مادر قرار گرفتند؛ آن ندای ملکوتی آمد: «إرفعهما عن صدرها فإنهما ابکیا و الله ملائکة السماء»؛ حسنین را آرام از روی سینه مادر بردار! اینها فرشته آسمان را به گریه درآوردند.
«السلام علیک یا أبا عبدالله»! هیچ اجازه ندادند دختر حسین روی سینه پدرش قرار بگیرد. خود حضرت فرمود خون چشمم را گرفت، من که تو را نمیشناسم هر کس هستی بدان «لَقَدِ ارْتَقَیْتَ مُرْتَقًی عَظِیماً»؛[12] جای بسیار بلندی نشستی، «طَالَمَا قَبَّلَهُ رَسُولُ الله»؛ اینجا را پیغمبر مکرّر میبوسید.
«السَّلَامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی أَصْحَابِ الْحُسَیْن»![13] «السلام علیکِ یا فاطمة الزهراء یا بنت رسول الله صلوات الله علی اوّلکم و علی آخرکم و علی ظاهرکم و علی باطنکم و علی شاهدکم و علی غائبکم و رحمة الله و برکاته».
«نسئلکَ اللّهم بعزّتک، یا اللهُ، یا اللهُ، یا اللهُ، یا اللهُ، یا اللهُ، یا اللهُ، یا اللهُ، یا اللهُ، یا اللهُ، یا اللهُ»!
پروردگارا تو را به اسمای حُسنایت قسم، تو را به اوصافت قسم، تو را به صحف آسمانیت قسم، تو را به انبیا و اولیایت قسم، تو را به آنچه در دستگاه تو مقرّب و معزز است قسم، نظام ما، دین ما، دنیای ما، آخرت ما، قرآن ما، عترت ما، انقلاب ما، همه را در سایه ولیّات حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!
خدمتگذاران به نظام، رهبر محترم، همه عزیزان و مسئولان نظام را در سایه ولیّات حفظ بفرما!
ملّت بزرگ و بزرگوار ایران را رد سایه ولیّات از نعمتهای ظاهری و باطنی برخوردار بفرما!
این انقلاب را به ظهور وجود مبارک امام زمان متصل بفرما!
از همه کسانی که در این انقلاب تلاش و کوشش کردند و میکنند به احسن وجه بپذیر!
شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرما!
اجر جانبازان را مضاعف بفرما!
خطر بیگانهها را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
این امانت الهی را سالماً به صاحب اصلیاش برگردان!
توفیق حفظ این امانت را به همه ما مرحمت بفرما!
مشکلات اقتصادی و ازدواج جوانها را در سایه لطف ولیّات برطرف بفرما!
این ادعیه را در حق همه مسلمانها و معتقدان به قرآن و عترت مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص110؛ «أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ٭٭٭ أَحْمِی عِیَالاتِ أَبِی».
[2] . من لا یحضره الفقیه، ج4، ص125.
[3] . المحاسن، ج1، ص155.
[4] . سوره توبه، آیه128.
[5] . سوره توبه، آیه109.
[6] . بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج30، ص8؛ «... بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ حَالٍ یغذوا [یَغْذُو] أَحَدُکُمْ کَلْبَهُ وَ یَقْتُلُ وَلَدَهُ ...».
[7] . سوره حشر، آیه2.
[8]. سوره احزاب، آیه26.
[9] . سوره حشر، آیه2.
[10] . الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج1، ص98 ـ 102.
[11] . تمام نهج البلاغة، نامه 75، ص886؛ بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج30، ص15.
[12] . ناسخ التواریخ، ج۲، ص۳۹۰.
[13]. البلد الأمین و الدرع الحصین، ص271.